عشـق اگر باشد


توان دارے ببخشے یار را 


عشـق اگر باشد


تحمل میکنے صد خار را 


عشـق اگر باشد


دلت پر میکشد تا خانه اش 


عشـق اگر باشد


سر و جان میدهے دلدار را


حرف تازه

از تو که حرف می‌زنم

همه‌ی فعل‌هایم ماضی‌اند

حتی ماضی بعید

ماضی خیلی خیلی بعید

کمی نزدیک‌تر بنشین

دلم برای یک #حال____ساده تنگ شده است.


رهایی

می خــواستم رها شوم از عاشقانه‌ها

دیدم که در نگاه تــو حاصل نمی‌شود


تـــا نیستی تمام غــــزل هــا معلق اند

این شعر مدتی‌ست که کامل نمی‌شود